خمش این طبل مزن تیغ بزن وقت غز

ساخت وبلاگ
خمش این طبل مزن تیغ بزن وقت غزاست طبل اگر پشت سپاهست غزا اولیتر 1088 سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر طبله کالبد آورده ام آخر بنگر بر سر کوی تو پرطبله من بین و بخر شانه ها و شبه ها و سره روغن ها تر شبه من غم تو روغن من مرهم تو شانه ام محرم آن زلف پر از فتنه و شر از فراقت تلفم گشته خیالت علفم که دلم را شکمی شد ز تو پرجوع بقر من ندانم چه کسم کز شکرت پرهوسم ای مگس ها شده از ذوق شکرهات شکر پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا تا ز سیمین بر او گردد کارم همه زر چند گویی تو بجو یار وزو دست بشو در دو عالم نبود یار مرا یار دگر چون خرد ماند و دل با من ای خواجه بهل ماه و خورشید که دیدست در اعضای بشر چون که در جان منی شسته به چشمان منی شمس تبریز خداوند تو چونی به سفر 1089 هین که آمد به سر کوی تو مجنون دگر هین که آمد به تماشای تو دل خون دگر عاشق روی تو را گنبد گردون نکشد مگرش جای دهی بر سر گردون دگر عاشق تو نخورد حیله و افسون کسی تو بخوان و تو بدم بر دلش افسون دگر عشق روی تو به شش سوی جهان دام دلست که ندیدند چنان رخ رخ گلگون دگر رحمتی کن تو بر آن مرغ که در دام افتاد که ندارد چو تو شاهنشه بی چون دگر کو در این خانه یکی سوخته مفتونی که به شب ها شنود ناله مفتون دگر از پس نیشکرت اشک چو اطلس بارم چاره ام نیست جز این اطلس و اکسون دگر 1090 صنما این چه گمانست فرودست حقیر تا بدین حد مکن و جان مرا خوار مگیر کوه را که کند اندر نظر مرد قضا کاه را کوه کند ذاک علی الله یسیر خنک آن چشم که گوهر ز خسی بشناسد خنک آن قافله ای که بودش دوست خفیر حاکمی هر چه تو نامم بنهی خشنودم جان پاک تو که جان از تو شکورست و شکیر ماه را گر تو حبش نام نهی سجده کند سرو را چنبر خوانی نکند هیچ نفیر زانک دشنام تو بهتر ز ثناهای جهان ز کجا بانگ سگان و ز کجا شیر زئیر ای که بطال تو بهتر ز همه مشتغلان جز تو جمله همه لاست از آنیم فقیر
عاشقانه های من...
ما را در سایت عاشقانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maryam parsikharid17366 بازدید : 275 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 4:04